محل تبلیغات شما
ادبیات فارسی هفتم1,


امروز چهارشنبه 1399/1/13 یعنی سیزده بدر که روز خوشی و سلامت است هیچ کس به هیچ جا نرفت. ماهم هیچ جا نرفتیم. 
صبح که از خواب بلند شدم رفتم دست و صورتم را شستم و آمدم پای تلویزیون که شبکه ی هفت یعنی شبکه ی آموزش را دیدم،که داشت درس ادبیات را تدریس می کرد. او داشت درس یازده را تدریس می کرد اما درس یازده خودش شامل: عشق به مردم،رفتار بهشتی،گرمای محبت هم می شد. او یعنی معلم متن کتاب را جلسه ی قبل خواند و امروز هم فعالیتها، دانش های زبانی و نوشتن را تدریس می کرد. من از تدریس او چیز هایی یاد گرفته بودم که از اول می دانستم و دبیر اصلی مون یعنی آقای مجیدی آن را تدریس کرده بود،او درباره ی فعل،شخص و شمار حرف می زد. وقتی تدریس تمام شد. رفتم و صبحانه خوردم ، بعد رفتم توی کانال خودمون و دیدم آقای مجیدی گفته است که فردا باید ویس درس مرخصی را برایم بفرستید.رفتم، کتاب فارسی ام را آوردم و شروع به خواندن روان خوانی (مرخصی) کردم. بعد از تمرین، مادرم آمد و به من گفت که ما می رویم خونه ی مادربزرگت اگر خواستی تو هم بیا، اما من به جای اینکه به خانه مادر مادرم بروم به خانه ی مادر پدرم رفتم. اما خوب کردم. وقتی رفتم خونه ی مادر بزرگم عمو زاده ام پسر عمه ام اونجا بودن و داشتند بازی کم تحرک ، ذهنی و شایت هم شانسی به نام 
(دومینو) بازی می کردند و من هم رفتم بازی کردم . این بازی ۲۸ تا قطعه ی مستطیلی شکل دارد که روی هر کدام تعدادی دایره ی سیاه دارد که نشان‌دهنده ی شماره ی آن است و برای بازی کردن باید همه ی قطعات را بر عکس و روبه زمین بچرخانید تا شماره ها دیده نشود و باید آن ها را قاطی کرد و هر نفر ۷ تا از قطعات بردارد ضمنا این بازی حداکثر ۳نفر می تواند بازی کند ، وقتی ۷ تارو برداشتید ، هرکس که اولین قطعه را گذاشت باید دیگری همان شماره را ادامه دهد و هر کس قطعه ای که لازم دارد را نداشت باید از اون هفت تا ای که کنار گذاشته اید بر دارید و اگر اون هفت تا هم تمام شد باید نوبت خود را به کس دیگری بدی که شایت او داشته باشد و اگر هیچ کس نداشت باید شماره ها یا دایره های سیاه را بشماریم هرکس دایره های کم تری داشت برنده است . اگر این اتفاق پیش نیامد هرکس قطعه های خود را زودتر تمام کرد برنده است . البته ما به خواتر ویروس کرونا دستکش‌های نایلونی استفاده کردیم بعد بازی کردیم . شب شده بود و من و خانواده ام در خانه بودیم و بعد از شام خوردن ، من و پدرم با هم شطرنج بازی کردیم اما هنوز هیچی نشده بود من وزیرم را از دست دادم و در آخر هم باختم و با یک قلعه و یک وزیر کیش و مات شدم . بعد از کیش و مات شدنم باهم رفتیم تا سریال دوپینگ و پایتخت را ببینیم . وقت خوابیدن بود. من رفتم مسواکم را بزنم و زدم ، آمدم خوابیدم و آرزو کردم که فردای خیلی خوبی داشته باشم.


متین یوسفی 7/1

جهان واولیای جهان باید هوشمند ترین فرزندان خود را برای آموزگاری برگزینند

سوگند نامه مدیریتی

هر روز ازخود بپرسیم من امروز بابت چه چیزی حقوق

ی ,بازی ,هم ,، ,تدریس ,درس ,را تدریس ,تدریس می ,می کرد ,بعد از ,بازی کردیم

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Anybody May Download وحید خزایی موبایل سئو بانوی عاشق تعبیر خواب سمینار ارتباطات (وبگاه هادی زمانی) بازی ساخت خودم + معرفی انواع بازی thumbbugtgaboo جملات زیبا ، جملات دلتتگی ، جملات ناب